loading...
عروج کندر orouj8.ir
کانون بازدید : 75 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (1)
 
استقلال و پرسپولیس در جبهه !
 

" شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند . من و دوستم «شهیدعلی ناهیدی» از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی زدیم . شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد . ما سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شد! من استقلالی بودم و علی ناهیدی پرسپولیسی ! یک هفته قبل از عملیات ،در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحث مان جدی شد . علی زد به شانه من و یک نفس گفت : شیش ، شیش ، شیش تایی ها ! منظور او از حرف یادآوری بازی  بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود . من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم .بعد هم قهر کردیم و سر و سنگین شدیم حالا دلم پیش علی مانده بود . از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود . با خود فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و... دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند. از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی دار شعار می دهند که « برسبولیس هورا،استقلال سوراخ! » . سرم را چرخاندم  به طرف صدا باورم نمی شد.دهها اسیر عراقی ، پابرهنه و شعارگویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد وعراقی ها هم با دستور او شعار میدادند :"برسبولیس هورا، استقلال سوراخ! " باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعارحسابی و از ته دل خندیدم وشاد شدم . دویدم به استقبال علی . او با دیدن من از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد . تند تند صورتش را بوسیدم، علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت :می بینی آقا! حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند! هر دو غش غش خندیدیم ..عراقی ها هم که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند ، با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند: " برسبولیس هورا ،استقلال سوراخ!"

 "نقل از نشریه امتداد"

 

کانون بازدید : 46 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)
 

یاد یاران شهید

 

 

امام علی (ع) : ان الجهاد باب فتحه الله لخاصّه اولیائه 

همانا جهاد دری است - از درهای بهشت - که خداوند بر روی دوستان خاص خود گشوده است.

بیایید از روزها و لحظات ناب هشت فصل عشق سخن بگوییم .

بیایید به آسمان معنویت دیروز جبهه ها و حریم پرترنم دلهای عاشق مردان جهاد و شهادت نگاهی دوباره بیندازیم.

بیایید یکبار دیگر فصل ایثار و شهادت را در دفتر ذهن مرور کنیم و غبار غفلت را از قلبهایمان بزداییم ...

بیایید پرواز کنیم به روزهایی که دلها رنگی خدایی داشت همان روزهای عشق و حماسه و ایثار ،

بیایید یاد کنیم از اسوه های  عشق و ایثار و مردانگی ، اسطوره هایی افسانه ای که به حقیقت پیوستند .

آنها که از دنیا و ما فیها عبور کردند و خویشتن را به امواج خروشان بلا و امتحان الهی سپردند .

آنها که  آرامش خویش را رها کردند ، به فرمان نائب امام زمان خویش پیر جماران لبیک گفته و عازم جبهه های نبرد برای دفاع از دین و میهن و کیان ایران اسلامی در برابر هجوم ناجوانمردانه دشمن مزدور شدند.

آنها که از عزیزترین سرمایه زندگی یعنی جان خویش گذشتند تا مایه امن و امان و آرامش دیگران باشند...

جوانمردانی که از گوشه گوشه این سرزمین اسلامی برخاستند تا ثابت کنند دیگر خاطره بی وفائی و ننگی که کوفیان ثبت کردند زنده نخواهد شد و فرزند پیامبر "ص" تنها نخواهد ماند.

بی جهت نبود که امام عزیز ما "ره"سوگند یاد کرد که مردم ایران در این دوران از مردم حجاز در عهد رسول الله "ص" و مردم کوفه در عصر امیرالمومنین علی "ع" بهتر هستند....

و تا به امروز ادامه دهندگان راه همان نسل آسمانی ثابت کرده اند که ولی فقیه و امام و مقتدا و رهبرخود را تنها نخواهند گذاشت ...

 

حسن ختام این جملات را کلام مولی علی "ع" در خطبه 182 که در فراق یاران شهیدشان مرثیه سرایی کرده اند قرار میدهم .

بیایید با این ناله های سوزناک مولایمان چنان که آن حضرت در فراق یاران شهیدشان گریستند ما هم بر غربت و مظلومیت ایشان بگرییم و یاد کنیم ازدوستان و یاران شهیدمان :

 

یاد یاران شهید در بیان مولا:

این عمّار...؟

" آری آن برادرانم که خونشان برزمین ریخت بخدا سوگند هیچ زیانی نکرده اند.

اگرچه امروز نیستند تا خوراکشان غم وغصّه ونوشیدنی آنها خونابۀ دل باشد.

بخدا سوگند آنها ملاقات کردند خدا را که پاداش آنها راخواهد داد و پس از دوران

ترس، آنها را درسرای امن خود جایگزین فرمود.

کجا رفتند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند  ؟

کجاست عمّار؟

کجاست پسر تیهان ؟

وکجاست ذوالشّهادتین ؟

وکجایند همانند آن برادرانی که پیمان جانبازی بستند وسرهایشان برای ستمگران

فرستاده شد ؟

 سپس حضرت دست بر محاسن مبارک خویش گرفتند و مدت زمان طولانی گریستند

وفرمودند:

دریغا از برادرانم که قرآن خواندند و براساس آن قضاوت کردند و...

سپس با بانگ بلند فرمودند : بندگان خدا : جهاد.. جهاد .. جهاد... ! "

 

( این مطلب در نشریه شماره 340 آوای کاشمر به چاپ رسیده است.)

تعداد صفحات : 18

درباره ما
Profile Pic
کانون عروج مسجد جامع کندر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتان را درباره وبلاگ ما بنویسید با تشکر؟
    عکس روز


    آمار سایت
  • کل مطالب : 86
  • کل نظرات : 64
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 650
  • بازدید کلی : 34,162
  • کدهای اختصاصی
    <--->