" شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند . من و دوستم «شهیدعلی ناهیدی» از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی زدیم . شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد . ما سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شد! من استقلالی بودم و علی ناهیدی پرسپولیسی ! یک هفته قبل از عملیات ،در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحث مان جدی شد . علی زد به شانه من و یک نفس گفت : شیش ، شیش ، شیش تایی ها ! منظور او از حرف یادآوری بازی بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود . من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم .بعد هم قهر کردیم و سر و سنگین شدیم حالا دلم پیش علی مانده بود . از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود . با خود فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و... دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند. از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی دار شعار می دهند که « برسبولیس هورا،استقلال سوراخ! » . سرم را چرخاندم به طرف صدا باورم نمی شد.دهها اسیر عراقی ، پابرهنه و شعارگویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد وعراقی ها هم با دستور او شعار میدادند :"برسبولیس هورا، استقلال سوراخ! " باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعارحسابی و از ته دل خندیدم وشاد شدم . دویدم به استقبال علی . او با دیدن من از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد . تند تند صورتش را بوسیدم، علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت :می بینی آقا! حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند! هر دو غش غش خندیدیم ..عراقی ها هم که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند ، با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند: " برسبولیس هورا ،استقلال سوراخ!"
"نقل از نشریه امتداد"